پاییز

+ پاییز می رسد

که با رنگ های تازه مرا آشنا کند...

دوست

+ دوستان اسم خواهر زاده برادرزادشونو آرمیتا

می ذارن... میگن به یاد تو...

هه

من آرشان بذارم به یاد کی...

ایده

+ واقعا پد پارچه ای برای خونریزی ایده جالبی نیست...

++ ولی جایگزین خوبی برای پدای روزانه و ایناست...

من

هر از چند گاهی که فرصت می کنم از حال و روز اطرافیا و دوستا با خبر بشم...

می بینم چه خانمای پر تلاش تر و موفق تری شدن برای خودشون...

چه با انگیزه تر دارن زندگی می کنن... چقدر دارن برای سبک زندگی درستشون تلاش می کنن...

اونوقت من زندگیمو با روزمرگی های نامناسبی دارم پر می کنم...

واقعا گاهی آدم باید یه نگاهی به دورو و بر بندازه تا ببینه تو چه نقطه ای وایستاده...

تصویر

+ چند روز پیش یه چیزی تو اینستا دیدم که اشاره داشت به این که

وقتی یکی فوت می کنه کاش نریم و اون اخرین تصویرو نبینیم...

بذاریم همون تصویر قشنگش برامون بمونه...

من هیچ وقت نرفتم کسیو ببینم... هچ وقت دوست نداشتم این تصویر از کسی

تو ذهنم باشه...

حتی تا مدت ها بعد از فوت مادر بزرگم تصویری که ازش لبخند زنان که سبزه دستش

گرفته بود تو عید رو نگاه می کردم...

الان داشتم اینستا می چرخیدم...

فیلمای تصاویر فوت هنرمند کشورمون قلبمو به درد آورد...

واقعا مردا وقتی تو چهرشون غمه آدم از پا در میاد...

کاش این تصویرا نبود و آدم با همون تصاویر خوب آدما رو تو ذهنش داشت...

روحش شاد...

هدف

کارخونه شکلات سازی لینت سوئیس...

می گم من واقعا دلم می خواد یه روزی تو همچین کارخونه هایی باشم

و می رم یه روزی..

جالبه

+ هیچ وقت به تدریس فکر نکردم...

هر چند دوره مدرسه یادمه که بعضی بچه ها رو معلما معرفی

می کردن که درس بدم خونه...

ولی به صورت اتفاقی بهم که پیشنهادو دادن برای بچه های کنکوری...

الان می بینم چقدر دوست دارم حتی به بچه های کوچیک آموزش بدم...

حس جالبیه... فکر می کنم روحیه جدیدی توم ایجاد می کنه...

واقعا

چرا تجربه تلخشون از آدم قبلی رو سر افراد دیگه پیاده میکنن...

یعضی چیزا واقعا نشانه کول بودن و غیر قابل دسترس بودن نیست...

نظر مردم بدتر نسبت بهتون عوض میشه...

چقدر

شوهر لوپ دار خوبه...

کشیدنیجات

مرد

+ مامانم میگه نوهه مثل منه حاضره تو بارون بمونه ولی نیاد تو پارکینگ...

+ میگم کجا بود مگه ...

+ میگه پشت پدرش تو بارون قایم می شد...

+ میگه پسره احتمالا به پدر خدا بیامرزش رفته که آرومه...مادره که آرامش نداشت...

+ میگم خوش بحال زنش...

بازم

+ پاییز شد عشق ما دست تو جیبا...

+ شلوارای پشمی جیب دار...

او

من همشه ارتباط راحت تر و صمیمی تری با پسرا گرفتم تا دخترا...

خیلی راحت تر بودم...

چون گاهی واقعا دلیل بعضی رفتارا رو هیچ وقت متوجه نشدم...

هیچ وقتم اینجوری نبودم...

هیچ وقت متوجه نشدم وقتی چند تا خانم جایی کار می کنن...

و نیروی جدیدی میاد چرا باید موضع خاصی بگیرن...

چرا برخوردشون یجوری بشه...

ولی مردا اینجوری نباشن...

میگه

اگه مردی براتون حلقه گرفت...

باهاتون ازدواج کرد...

بچه دار شدید...

باز هم معنی خاصی نداره...

اگه به خاطر شما تغییرات مثبتی کرد...

به خاطر شما جور دیگه ای رو رفتاراش تغییر ایجاد کرد...

اون نشونه علاقشه... اون نشونه خواستنشه...

+ و اگر مردی به خاطر شما گریه کرد یعنی هیچ مردی عاشق تر از اون

برای شما تو این دنیا نیست...

++ و من گریه مرد رو دیدم...

جهان

جهان نامردیه...

+ وقتی نه راه پس داری نه راه پیش...

من

+ من چقدر از هر آن چه که دوست داشتم راحت گذشته ام...

++ منقول

وای

+ خدایا دارم تو تلگرام پخش عمده کیف و کفش سرچ می کنم...

یهو کانال میاد هی معرفی افراده...

فلان بسار مکان... تمیز ...فلون...

بعد میبینم کانال ازدواج موقته...

چرا اسمشو کیف و کفش گذاشته واقعا...

بعد جالبه مواردو می بینم... نکته جالبش اینه که همه به وازه تمیز اشاره دارن...

خیلی جالبه واقعا ما حتی تو کارای کثیفمون هم تمیزی برامون مهمه...

واقعا روح کثیفی می طلبه... وقتی داستان پولی میشه...

من

من اونقدری که خرافاتیم و به انرژی و فلان و اینا اعتقاد دارم مادرم نداره...

مثلا چند وقت پیش یهو کاسه از دستم افتاد و شکست...

بعد امروز مامانم یهو فرشو سوزوند...

بعد میگم ببین باید اسپند دود می دادی...

میگه پییشششش... این حرفا چیه...

چقدر

باحاله که اخر هفته ها بری با یه دوست دوچرخه سواری...

نداریم که ...

میگه

دخترا پیچیدن ولی پسرا نیستن...

ولی واقعا دخترا پیچیده نیستن...

کسیو نخوان واقعا نمی خوان اصلا پی اون فرد هم نمیگیرن... هرگز...

گلابی

+ اینایی که گلابی میوه مورد علاقشونه آدمای مورد اعتمادین...

+ با اینا خیلی مهربون باشین...

++ ولی خب عاشقان نارنگی مثل خودم به شدت مثل خود نارنگی

دامنه ترش و شیرین شدنشون متغیره...

فیلم

+ ارین براکویچ

++ جالبه اسم فیلم هست (مسکو اشک ها را باور ندارد) بعد آدم مقایسه می کنه با اسم (بی مادر)...

یعنی آدم فیلمو هم نبینه آموزندست...

یعنی

+ من آرزو بدل شدم یکی زنگ بزنه حالمو بپرسه...

یعنی هیچ کی واقعا...

جا

+ جایی برین که ارزشتونو بدونن...

مثل

مادری که همیشه کنجکاوه ببینه فرزندی که قراره متولد بشه چه شکلیه...

کنجکاوم که بدونم فردی که وارد زندگیم میشه چجوریه...

عمیقا

احساس دلتنگی می کنم...

دلم می خواست پاییز جور دیگه ای بود...

من

+ تو زندگیم یه جا معنی توکل رو با تمام وجودم حس کردم...

موقع ورود به جایی حتی موقع پا گذاشتن داخل اون مکان قشنگ یادمه حتی

این که انگار کمک خواستم برای رفتن با تمام وجود حس کردم...

شاید حتی درصد کمی امید داشتم ولی نتیجه گرفتم...

در مورد این که واقعا بودن با چه کسی به صلاحمه هم واقعا به اون توکله نیاز دارم...

که خودش تو زمان درستش اتفاقی که باید بیفته کمکم کنه که اتفاق بیفته...

ما

هیچ کیو نداریم جز خودمون...

تفریحات

مال گردی...

+ کشف جاهای دنج...

بچه

پای تپلو بچه از کالسکه زده بیرون...

یه کفش تپلوتر هم پاشه...

تو یه کالسکه سرمه ای...

پدربزرگه داره میگه دالی...

+ با خودم فکر می کنم چقدر دوست دارم این صحنه رو در مورد بچه خودم ببینم...

دنج

+ چه جاهای دنجی که می بینم و میگم یه بار باید دونفره بیام...