دل

++ ما زود جوشا اونقدر دلمون کوچیکه که به همون اندازه که زود

قاطی می کنیم دل هیچی ام نداریم...

++ دارم به دوستم پیام می دم... خودم گریم می گیره...

ما حتی وقتی به کسی داریم میگیم دوستت داریم و چقدر برامون مهمی

اونقدر خالصانه از وجودمون بیرون می کشیم که اشکمون هم باهاش سرازیر میشه...

+ ما قلبای خوبی داشتیم...

حق ما دیدن اینقدر پلیدی نبود...

یاد

+ یادم نمیره امسال سالی بود که اونقدر مغزم قفل بود که می رفتم

با دوستم صحبت کنم می گفتم مهرو نمی دونم واقعا مغزم قفله...

حس می کنم تمام چیزایی که مد نطرم بوده تو این فرد هست...

اصلا قدرت فکر کردن ندارم... مغزم کاملا از کار افتاده...

++ میگفت آزیتا من تا حالا تو رو اینجوری ندده بودم...

.

.

.

برای حال آن روزام هم خندم میگیره هم گریه...

واقعا زندگی خیلی خیلی خیلی چیزای جالبی توش داره برای تجربه...

هر کدومشم یه بخشی از وجودتو بیرون میکشن که ازشون خبر نداری...

زندگی همینه...

امسال تجربه های متفاوتی تو زندگیم بود ولی همشون بهر حال جدید و متفاوت.

هزار بار شکر.

توررنتو

++ میگه بهش میگم مهدی چرا زن نمیگیری...

++ میگه ول کن مامان بزرگ برای یه لیوان شیر که نمیرن گاو بخرن...

.

.

.

:)

کمر

++ کمردرد شدید دارم...

سفره

+ سفره هفت سین امسال رو فقط به قصد سفره عقد می چینم...

وسلام...

:)

رفت

+ جالبه همین یکی دو روزه بود که با خودم میگفتم که چه خوب

که امسال مثل سالای قبل کسی فوت نکرده که سالمون با غم باشه...

+ که یهو شنیدم که خاله صفیه رفت.

++ یکی از آدمایی که همیشه دوست داشتم زمانی که ازدوج می کنم باشه...

مثل دایی جواد... مامان بزرگ ...

که هیچ کدوم دیگه نیستن و رفتن...

یادش بخیر... همیشه موقع بوسای یه خم گیری معروف عیدای رحیم آیاد

یادش میفتم...یاد شیرینیای خوشمزش... یاد تی قوربان بشوم گفتناش...

+ یاد اونموقع که بچه بودیم می رفتیم خونشون حتما از مغازه یه آدامسی بادکنکی چیزی

می داد...

ما آدمای تنها خیلی خاطره های زیادی با آدما نداریم...

همونایی که داریم اغلب از بچگیه...

+++ روحش شاد

دیدی

یه کار باهات می کنن... حتی بوی مرد هم حس می کنی

دیگه حالت داغون میشه...

عجیب

++ همه چیز این زندگی خیلی عجیبه... خیلی...

+ به هر چیزی فکر کنی و هر چیزی از پس ذهنت رد شه ممکنه یه روز ببینی تجربش کردی...

+ هیچ وقت یادم نمیره 20 سالم بود یه بار تو اتوبوس از مسیر برگشت گرگان...

یه خانم و آقایی دیدم که آقا یه مشکل جزئی جسمانی داشت و برام خیلی جالب بود

احترامی که به خانمش میذاشت... و با خودم میگفتم چقدر مردای اینجوری بهترن!

و من تجربه آشنایی با فردی با چنین مشخصاتی پیدا کردم... سال ها...

+++ امسال تو مسیر برگشت از مشهد دم دمای صبح بود داشت

در مورد دختری که تو زندگیشه با دوستاش حرف می زد...

میگفت وقتی جفت روحی هم باشین دائم تو سر کله هم میزنین

در عین این که حس عمیقی ممکنه داشته باشین...

برام خنده دار اومد...

++ ولی بعد مدت کوتاهی تجربه کردم چطور ممکنه یکیو خیلی دوست داشته

باشی ولی همیشه جور دیگه ای عمل کنی...

+++ خلاصه که نمیدونم چجوریه که خدا این تجربه رو بعد

گذشتن از ذهنه بهمون میده...

ولی خب من هم پسر ماه رو می خوام که هر روز از این که این نعمتو بهم دادی

تو دلم قند آب بشه...

باشه خودمم سعی می کنم خوب باشم...

ممنونم

چجوری

+ واقعا چجوری بعضیا به همه کاراشون میرسن ولی ما نمیرسیم.

خودم

++ دیدین هر چی پسر چشم و گوش بسته تر باشه بیشتر دوس داری

اذیتش کنی...

هر چی پسر کار بلدتر و لاشی تر تو گاردت هزار برابر...

وقتی

+ وقتی تو نیستی قلبمو واسه کی تکرار بکنم...

گل های خواب آلوده رو واسه کی بیدار بکنم...

من

++ من از اون دسته ام که قدر چیزای خوبی که تو زندگی داشتم رو ندونستم...

سوری

+ تمام غم ها بسوزه بره...

شادی ها سر باز کنه تو بهار دلاتون...

++ مجیب الدعوه

بعضی

++ بعضی جاها می خونم وقتی مردا تو رابطه عاشقانه هستن مغزشون کلا تعطیل میشه...

+ ولی به نظرم به جنسیت نیست...

+ گاهی تو رابطه ای هستی که وقتی چند ماه بعد بهش فکر می کنی حتی باورت

نمیشه این تو بودی که اصلا متوجه نبودی...

+ گاهی اوقات آدم کلا فقط دل میشه تا مغز... فرمانروا انگار فقط دل میشه...

یه جا

+ یه جا از دفترم نوشتم من تا شهرویر 1403 باید برم...

:)

حس

+ ساعت ها می شینم پشت لپ تاب تو لینکداین، اینستا، ایندید، تلگرام و هزار صفحه

دیگه اطلاعت جمع می کنم و ایمیل می زنم که هر چه زودتر بتونم راهی پیدا کنم برای رفتن...

یهو یه صدای خروسی از دور دستا میاد...

بوی بهار کم کم میاد...

دلم کاهگل می خواد...

شیرینی نخودی و آبدندون می خواد...

دلم شیرینی آلمانی و مشهدی به قولی می خواد...

دلم شیرینی نارنجکی می خواد...

+++ دلم همه سال هایی که به اشتباه رفت و وقتی نگاه می کنی که چه تجربه

هایی می تونی داشته باشی و نداشتی می خواد...

تو

+ تو مثل یه ستاره دنباله دار می مونی...

هر گوشه آسمون که باشی می درخشییییییییییییی

بچه

+ در رابطه با خودم متوجه شدم که فقط یه مرد قوی و محکم

می تونه انگیزه بچه دار شدن رو توت بیدار کنه...

خیلی دوست داری بچه ای داشته باشی مثل خودش...

+++ همش به حس مردانه اون مرد بستگی داره...

و الا بدون چنین مردی من هیچ وقت این ترس از بچه داشتن

درونم فروکش نکرده...

خودت

آهنگ خودت امیر عباس گلاب...

به شدت پیشنهااااااااااااااااااااااااااااد می کنم.

اونجا

که شاعر میگه من از خرابه دل برات گلخونه ساختم...

+++ باید خون گریه کرد...

برگرفته

+ هچ وقت بابت عشق هایی که نثار دیگران کرده ای افسوس نخورید...

حتی اگر بعدها به این نتیجه رسیدید که ذره ای برای عشق شما ارزش قائل نبودند.

شما آن چه را که باید به زندگی ببخشید، بخشیدید.

چه چیزی زیباتر از عشق.

هر رنج دوست داشتن صیقلی است بر روح و با هر تمرین دوست داشتن

روح تو زلال تر می شود.

++ گاهی بعضی ها با ما جور در می آیند اما همراه نمی شوند.

گاهی نیز آدم هایی را می یابیم که با ما همراه می شوند اما جور در نمی آیند.

بعضی وقت ها ما آدم هایی را دوست داریم که دوستمان نمی دارند.

همان طور که آدم هایی یافت می شوند که دوستمان دارند اما ما دوستشان نداریم.

+++ به آنانی که دوست نداریم اتفاقی در خیابان بر می خوریم و همواره بر می خوریم

اما آنانی که دوست می داریم گم می کنیم و هرگز اتفاقی در خیایان به آن ها بر نمی خوریم.

گاهی اویی را که دوست می داری احتیاجی به تو ندارد زیرا تو او را

کامل نمیکنی...

تو قطعه گمشده او نیستی...

تو قدرت تملک او را نداری...

+++++ گاهی چنین کسی تو را رها می کند و گاهی نیز چنین کسی به تو

می آموزد که خود نیز کامل باشی.

خود نیز بی نیاز از قطعه های گمشده...

هیچ وقت بابت عشق هایی که نثار دیگران کرده ای افسوس نخورید.

.

.

.

.

حتی اگر بعدها فهمیدید......

یعنی

++ ببین من چقدر ساده و پرتم...

+++ یعنی من داغونم داغون...

+ یعنی کاری باهام کردن که یه بچه 2 ساله هم به این راحتی خر نمیشه...

لعنت به من...

حس

به یه نتیجه ای رسیدم که آدمای با حس و حال خودم...

+ مه رو دوس دارن...

+ همیشه حرکت ابرا رو دنبال می کنن...

+ عاشق شمع روشن کردنن...

+ اوج لذت بچگیشون همون اتاقای زیر پتو با چراغ نفتی جای شمع و ایناس...

++ اوج صمیمیتشون همون زیر پتو حرف زدناس... که بزرگ تر شدن از خیلی چیزا ترسیدن

دیدن نه همه چیز صمیمیت در حد حرف زدن نیس...

++ عاشق هیجانن ولی در حد متعادل...

+ حس خوبی از کاهگل و چوب و گل و چیزای سنتی می گیرن...

+ سادگی و صمیمیت و دورهمی رو دوس دارن...

+ شیرینی رو خیلی دوس دارن...

+ از بچگی عشق هودی بودن... از پسرای هودی پوشم خوششون میاد...

+ بارون عاشقشون می کنه...

+ همیشه منتظر یه عشقی هستن...

همونیکه اونم تو تموم نوجوونی و جونی دنبالشون بوده...

گاهی

وجودت بستر حسی می شود که برای پاشیدن بذر نیامده است...

برای ویرانی باغچه آمده است...

میگه

+ آدم باید self expression داشته باشه...

همین نوشتنای گاه و بیگاه تو وبلاگم یه نوعشه...

یا نقاشی و موسیقی ... سازی که دوست دارین... هنری که دوست دارین...

حالم

+ کی می خواد خوب شه؟

مثلا

++ هر چی میرم سمت کتاب و فایل آموزشی که بهتر بشم

انگار روز به روز بدتر میشه...

باز امروز تلفنی با یکی بحثم شد...

اخه بعضیا واقعا پستن...

عشق

++ تو مقدمه کتاب هنر عشق ورزیدن میگه...

+ عشق احساسی نیست که فرد بتواند به آسانی و بدون رسیدن به درجه مشخصی از

بلوغ شخصیتی به آن دست یابد...

شد

++ شد دلیل بی خوابی... شد دلیل بی خوابی...

++ اونم من بیهوش شونده...

حقیقت

+ یه حقیقتی که باید دونست اینه که هیچ وقت نمی تونی با

شوهرت خیلی راحت باشی و مثل یه دوست همه چیزو بهش بگی...

+++ چون ممکنه بعضی حقایق اونو از تو دور کنه...