بابا
+ چقدر نگرانم بودی همیشه... نگران این که وقتم به بطالت نره...
++ سالم باشم ... ورزش کنم...
++ وقتمو رو چیزای الکی نذارم...
+ میگفتی شادی... شادی... همه چیز شادیه...
دلم به اندازه تمام دنیا برات تنگه...
هیچ وقت نفهمیدم بغل مادر چجوریه...
دستای مادر چجوریه...
ولی دست تو محکم ترین و آرامش بخش ترین تکیه گاه زندگی بود.
+ نوشته شده در پنجشنبه سی ام مرداد ۱۴۰۴ ساعت 20:23 توسط Emanresu
|