جهان نشانه ها

چند روز قبل به یه قسمت از رودخانه وسط شهر

که حالت مرداب شده بود نگاه میکردم و لک لکی که

جا مونده بود از هم دسته هاش و تو اون اب پرسه میزد تنهایی

یهو یاد نیلوفر و مرداب افتادم.

یاد یه فیلمی افتادم که دختره میره جایی و فردی که تو اون معبد

یا جای مقدس بود بهش میگه تو مثل نیلوفر آبی میمونی

می تونی حتی تو شرایط بد زندگی گلی باشی وسط همه مرداب.

++ جالب بود یهو کامنتی دیدم تو وبلاگ با همین اسم.

جهان متصل ما.

اگر

++ روزی از این حال بیرون بیام

یادم نمیره که هیچکیو نداشتم.

راه

+++ اگر کوتاه کردن مو نبود...

حتما زن ها دق می کردند.

تنها

++ مثل سرمای مرگ...

تصویر ذهنی

++ من هر چیو که میبینم یه تصویر ذهنی پشتش دارم...

مثلا پشت زیک منو یاد یه مرد چاق صورت رشتی میندازه...

با کلاه پوستی قهوه ای و کاپشن قهوه ای که پیش یه ویترین

کوچیک خیابونی داره پشت زیک میفروشه...

احتمالا یه تصویر ذهنی از بچگیه...

تو مسیر کلاچای...

مهمان ناخوانده

+ تپش قلب مهمان ناخوانده ای که به لطف درگیری های اخیر دچارش شدم...

تولد

+++ به رسم پیشواز تولدم مبارک.

بابا امیدوارم بازم ببینمت.

نمی دونم تو چه شکل و شمایلی...

کجا و کی...

ولی امیدوارم بازم ببینمت.

آبان

۱۹ آبان امسال دوشنبس...

چقدر من از دوشنبه ها بدم میاد چون منو

یاد دوشنبه های مدرسه که تاریخ و املا داشتیم

میندازه...

ولی من عاشق سه شنبه هام... و اونو روز شانس خودم

می دونم.

یکی میگفت امیدوارم که انشالله های زندگیت امسال بشه

الحمد لله.

+++ امیدوارم شادی بیشتر شه...

چای و شکلات

گاهی تمام نیاز انسان از آرامش لحظه ای است...

پاییز

+ یعنی مدرسه...

+ یعنی دانشگاه...

+ یعنی شتاب...

+ یعنی تکالیف...

+ یعنی دوییدن...

+ یعنی تمام عجله هایی که رفتن و گذشت...

++ ولی فرصت بودن با کسایی که تمام نعمت زندگیمون بودن

رو دیگه نداریم...